زبانحال امیرالمؤمنین در شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
نـشـود بـاز دگـر چـشـم تَـرِ زهـرایـم نـشد آن روز شـوم من سپـر زهـرایم تا عصابه به سرش بست یقین دانستم که شکسته شده در کوچه سر زهرایم بس که نامرد، در سوخته را داد فشار سوخت از شعلۀ در بال و پر زهرایم لگدی زد به دل فاطمه، شد سقط جنین آب شد از غـم محـسن جگـر زهرایم یک طرف محسن و یکسو من و یکسو طفلان مات و مبهوت به هر سو نظر زهرایم کـربلا بر بدن یوسف من سنگ زنند تـا که فـریـاد زنـد من پـسـر زهـرایم |